ببین دوباره خواب نیست
ببین که باز هم سراب نیست
در این زمانه بی کسم
ببین که هیچ جا خراب نیست
مرد باران
- ۲ نظر
- ۲۷ خرداد ۹۲ ، ۱۷:۰۱
ببین دوباره خواب نیست
ببین که باز هم سراب نیست
در این زمانه بی کسم
ببین که هیچ جا خراب نیست
مرد باران
"ابر"
در من نفسی بالا و پایین در گرفت
در کنج قفس دوباره آه این سر گرفت
گفتی به چه وقت روی تو بینم باز؟
از سر به هوس دوباره این سر پر گرفت
مرد باران
اندر این دنیا نباشد شکوه ی این زخم را
روز محشر پاره گردد بسته ی این زخم را
بیا تا روبروی هم بشینیم
بیا اینبار ما با هم بمیریم
بیا سرگشتگی ها را ببوسیم
بیا در این جهان تا ما نپوسیم
ابر
چشم دگری باز آر تا نقش جهان بینی
اندر دل این رسوا آرام نهان بینی
بنشین بر من ای خوب تا روی تو را بینم
آن حرف مگو را تو با رخ به نشان بینی
مرد باران
در قافیه ها همیشه از نام تو کم
در دل هوس نیفتن از دام تو کم
عمری بگذشت یاد تو یادم بود
در حاشیه ها گذشتن از بام تو کم
مرد باران
بیا باران بیا دیوانه گردیم
بیا در این جهان ویرانه گردیم
زمین و آسمان را ما ببافیم
بیا تا آن سرا مستانه گردیم
مرد باران