امن یجیب خواندم و سنگی هوا نشد
در باغ آرزوی من رنگی بپا نشد
حالا بیا برای من از غم سخن بگو
امن یجیب خواندم و زنگی صدا نشد
مرد باران
- ۲ نظر
- ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۴
امن یجیب خواندم و سنگی هوا نشد
در باغ آرزوی من رنگی بپا نشد
حالا بیا برای من از غم سخن بگو
امن یجیب خواندم و زنگی صدا نشد
مرد باران
مثلا شعر بگویم لب خود وا بکنم
یا که از سحر بگویم تب خود وا بکنم
سخنم شد مستتر در لفظ این ها قافیه
مثلا ذکر بگویم شب خود وا بکنم
مرد باران
یک عمر تو را وصف تماشا نگه ام داشت
باقی همه را عطف تماشا نگه ام داشت
بی خود شده از خود شدم و آینه دیدم
خود را و تو را کشف تماشا نگه ام داشت
مرد باران
شبم پر ز ظلمت، هوای تو خوب است
سرم پر ز زحمت، هوای تو خوب است
نشانی ندارم، صدای تو خوب است
دلم پر ز محنت، دوای تو خوب اســت
مرد باران
رفتن ، پریدن ، دل بریدن ، سهم قلبت
ماندن ، شکستن ، سهم من، تا هست دنیا
"ابر"
این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید
دارو؟...نه در این برگه دارو خانه بنویسید
مشهد-حرم یک عمر پشت پنجره فولاد
جای مسکّن هم برایم دانه بنویسید
این بغض ها جای خودش آقا برای من
اشک روان تا ناودان چانه بنویسید
روزی دو ساعت آه-پشت پنجره فولاد
لطفا برای گریه هایم شانه بنویسید
نامم درون لیست باشد هرچه که باشد
زائر اگر که نیستم دیوانه بنویسید
"این جاست داروخانه ی تضمینی عالم"
این جمله را بالای سقاخانه بنویسید
هرروز اگر امکان ندارد لااقل آقا
توفیق این درگاه را ماهانه بنویسید
تامستی از حد بگذرد در مجلس مستان
این شعر را روی لب پیمانه بنویسید
.................................
از مهدی رحیمی
راستش حال و هوای نوشتن زیاد است، منتها دستانم بسته است، نه آنکه با طناب و زنجیر مرا بسته باشند نه!قفلی به مراتب سخت تر که جلوی حرف هایی هم که میخواهم بزنم می گیرند.
صد بار شکست، باز برخاست نشست
صد بار نشست، باز برخاست شکست
بیچاره دلم که سال ها از غم تو
گه خست و گهی شکست و گاهی شد پست
"ابر"