باید اینگونه شروع کرد:
تمام!
و دوباره از نو
دانه ای باید کاشت اندر دل خاک
آسمان باید بود
نرم و آهسته گریست
گاهی از روی نیاز
نعره ای باید زد
برق نوری شاید، چشم زیبای کسی باید دید
باید از نو
رد شد از سرآغاز حیات
و به فردا امید
که به فردا هایش و اگر هم که نشد روز بعدی هم هست
سبز باید شد از این خاک و دوباره رویید
تابش نور چنان رقص نمایان بکند
و تو از این تجلیل به تمنای بهار فرصتی خواهی داشت
رشد باید داد خود را، ریشه ای در دل خاک
تا که بعد ها نوبت به تن و ساقه و برگی برسد
تا غذایی باشد تا که اوجی آید
سیر باید شد از این قصه ی مردان بلند
و دلی را نذر پر و بالی باید
چه کسی می داند
و
سر آخر شاید میوه ای باید داد ...
(حیرتی)