دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۷:۲۵ ب.ظ
بگذار اجازه ی شناختنش را بدهد
زمین همین زمین است
آسمان همان رنگ است
مردمانش فقط کمی در سایه هایه سفید و سیاه متفاوتند
و حجم اشغال شده ی وسایلشان
بعضی خیلی دور از زمین و بعضی روی زمین
دلم ؟
دلم به او نزدیک تر است گمان کنم ، اینجا را زیاد نمیفهمم
او را نمیشناسم
بگذار اجازه ی شناختنش را بدهد ،
آنوقت به او نشان میدهم، وجودم را با نبودنش تسخیر کرد حتی!
نشانش میدهم شعرهایی را که از نبودنش، بود شدند حتی!
نشانش میدهم بود هایی را که از نبودنش ، نابود شدند حتی!
بودِ بود ، بودِ نبود!
بگذار اجازه ی شناختنش را بدهد، آن وقت نشانش میدهم►
- ۹۰/۱۰/۱۹