چهارشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۲۵ ب.ظ
گفتم نرو
یادت هست؟
گفتم خسته ام
پاهایت را گذاشتی و گفتی من خسته ترم
گفتم گرمیه دستانش هنوز در دستانم هست این را چه کنم؟
دستی نداشتی که به من نشان دهی فقط لبخند زدی و
گفتی از گرما سوخته است ، دیگر نیست
یادت هست؟
خندیدم ، خندیدی
تو رفتی و من بازگشتم و سال هاست که به انتظارت قلبم با تمام قد ایستاده است؟►
- ۹۰/۱۰/۲۸