مرد باران

با تمام خستگی ام هنوز چشم هایم باز بود
بسته
گاهی
و باز ، باز
صداهایی که رد میشدند
انگار،
صدای پاهایی
که آشنا به نظر میرسد
نزدیک میشود
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
بسته
دستی روی پیشانی ام
کشیده میشود
چشم هایم باز
میخندم
نزدیک تر میشود
دستش را در موهایم فرو میکند و به انتهای سرم میبرد
دستش را،
سرم رابلند میکند،
چشم هایم بسته
نمیدانم چقدر
ولی میگذر مدتی،
گونه ام خیس میشود
چشمانم باز
میگوید چقدر زود پیر شده ای
از نو میخندم،
سرم را آرام روی تخت میگذارد،
چشم هایم بسته،
صدای پاهایی آشنا که دور میشود ،
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
صدای
بوقی ممتد بگوش میرسد
و حجم انسان هایی که به طرفم
هجوم میآورند
چشم هایم
بسته و گاهی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۰۰، ۰۲:۴۸ - دچار
    دارد
  • ۵ مهر ۹۴، ۱۲:۱۶ - دچار
    :|
  • ۳۱ شهریور ۹۴، ۱۳:۵۰ - پریسا میرنظامی
    قشنگ بود
  • ۲۳ تیر ۹۴، ۰۹:۱۳ - مرد باران
    :))
  • ۱۵ تیر ۹۴، ۱۸:۰۸ - دچار
    :)
نویسندگان

۶۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۰ ثبت شده است




وقتی خدا رو دوست دارم

نسبت به بقیه"فکر خوب میکنم مَگه اینکه خَلافش ثابت شه"
  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

صبح زود که میخوام برم سر کار "موتورم رو تا سر کوچه هُل میدم، یـِ وقت کسی از صِداش بیدار نشه "
  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

بهم که فُحش بدی "خوشحال میشم که نمیتونم بهت فُحش بدم "

  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

یکی اَزَم ساعت بپُرسه "ثانیه هاش رو هم میگم"
  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

همه رو دوست دارَم "مگه اینکه خلافش ثابت بشه"

  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

دُرُست شدن "اول خودم بعد دیگران"

  • مرد باران




وقتی خدا رو دوست دارم

حداقل ـِش این ـِه "یکی رو دوست دارم که یه روز بهش میرسم"

  • مرد باران




اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
تو ناز کن , من نیاز میکنم برای ماندنت.



  • مرد باران




اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
تو از من دست بکش , منم دستم را در دستت جا میگذارم
ببینم میتوانی فراموش کنی.


  • مرد باران




اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
تو از خودت بگو من هم از خودت میگویم
ببین کدامیکی بهتر است.



  • مرد باران