بعد از آنکه
تو را
دیدم ..
همه ی دنیایم را
از آنچه در چشمانت انعکاس می یافت
نگاه می کردم ..
این را
ماهی قرمز کوچک مرد
به ماهی قرمز کوچک زن گفت
هنگامی که به چشمان او خیره شده بود ..
- ۱ نظر
- ۰۵ مهر ۹۴ ، ۰۹:۲۸
بعد از آنکه
تو را
دیدم ..
همه ی دنیایم را
از آنچه در چشمانت انعکاس می یافت
نگاه می کردم ..
این را
ماهی قرمز کوچک مرد
به ماهی قرمز کوچک زن گفت
هنگامی که به چشمان او خیره شده بود ..
چقدر خوب است که چشمانت را نمی بندی ..!
راستش را بخواهی
گاهی به این فکر می کنم که اگر پلک می زدی ..
دنیایم چقدر زود به زود تیره و تار می شد ..
این را
ماهی قرمز کوچک مرد
به
ماهی قرمز کوچک زن گفت
هنگامی که با چشمان باز به خواب عمیقی فرو رفته بود ..
با خوش حالی فریاد زد:
"به دریا رسیدیم، به در یا رسیدیم .."
اندکی مکث کرد و آهسته ادامه داد
"حالا چه فرقی می کند که
کدامین دست
من و تو را
از بستر امن کدامین رود خانه
به دست سرد کدامین فروشنده دوره گرد
سپرده است،
قطعا خدا با ماست .. "
این را
ماهی قرمز کوچک مرد
به
ماهی قرمز کوچک زن گفت
هنگامی که برای اولین بار او را در تُنگ کوچک خانه ی مادر بزرگ دیده بود ..
کمی صبر کن
همین ابر ها را که پشت سر بگذاریم
به دریا خواهیم رسید
..
این را ماهی کوچک قرمز مرد
به
ماهی کوچک قرمز زن گفت
هنگامی که
برای پرواز پایشان از
لبه ی کوچک تنگ سر خورده بود ..
پی نوشت: عکس از نویسنده متن
: گاهی بعضی نوشته ها بی دلیل تلخ می شوند.