با تمام خستگی ام هنوز چشم هایم باز بود بسته گاهی و باز ، باز صداهایی که رد میشدند انگار، صدای پاهایی که آشنا به نظر میرسد نزدیک میشود چشم هایم بسته گاهی و باز ، باز بسته دستی روی پیشانی ام کشیده میشود چشم هایم باز میخندم نزدیک تر میشود دستش را در موهایم فرو میکند و به انتهای سرم میبرد دستش را، سرم رابلند میکند، چشم هایم بسته نمیدانم چقدر ولی میگذر مدتی، گونه ام خیس میشود چشمانم باز میگوید چقدر زود پیر شده ای از نو میخندم، سرم را آرام روی تخت میگذارد، چشم هایم بسته، صدای پاهایی آشنا که دور میشود ، چشم هایم بسته گاهی و باز ، باز صدای بوقی ممتد بگوش میرسد و حجم انسان هایی که به طرفم هجوم میآورند چشم هایم بسته و گاهی ...
با سلام دوست عزیز
ازفروشگاه آرمان برتردیدن فرمایید
با استفاده از خرید اینترنتی در وقت خود صرفه جویی نمایید!!!
درکوتاهترین زمان خرید خود را در منزل تحویل بگیرید!!!
بهترین ها را از ما بخواهید منتظر حضور شما درآرمان برتروخرید شما هستیم!!!
http://hakhamanesh.shoperzfa.com
باتشکر از خرید شما
مــــن می گویم
تو هـــــــمان منی
من همان تــــــــو
چرا؟!
چون از خـــــودم که می گذرم
به تــــو می رسم
چقدر فـــــاصله کوتاه است
چقدر به من نـــــــزدیک بودی و ...
نمی دیدمت ...!
................................
این طور هم میشود ....
ازفروشگاه آرمان برتردیدن فرمایید
با استفاده از خرید اینترنتی در وقت خود صرفه جویی نمایید!!!
درکوتاهترین زمان خرید خود را در منزل تحویل بگیرید!!!
بهترین ها را از ما بخواهید منتظر حضور شما درآرمان برتروخرید شما هستیم!!!
http://hakhamanesh.shoperzfa.com
باتشکر از خرید شما