مرد باران

با تمام خستگی ام هنوز چشم هایم باز بود
بسته
گاهی
و باز ، باز
صداهایی که رد میشدند
انگار،
صدای پاهایی
که آشنا به نظر میرسد
نزدیک میشود
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
بسته
دستی روی پیشانی ام
کشیده میشود
چشم هایم باز
میخندم
نزدیک تر میشود
دستش را در موهایم فرو میکند و به انتهای سرم میبرد
دستش را،
سرم رابلند میکند،
چشم هایم بسته
نمیدانم چقدر
ولی میگذر مدتی،
گونه ام خیس میشود
چشمانم باز
میگوید چقدر زود پیر شده ای
از نو میخندم،
سرم را آرام روی تخت میگذارد،
چشم هایم بسته،
صدای پاهایی آشنا که دور میشود ،
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
صدای
بوقی ممتد بگوش میرسد
و حجم انسان هایی که به طرفم
هجوم میآورند
چشم هایم
بسته و گاهی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۰۰، ۰۲:۴۸ - دچار
    دارد
  • ۵ مهر ۹۴، ۱۲:۱۶ - دچار
    :|
  • ۳۱ شهریور ۹۴، ۱۳:۵۰ - پریسا میرنظامی
    قشنگ بود
  • ۲۳ تیر ۹۴، ۰۹:۱۳ - مرد باران
    :))
  • ۱۵ تیر ۹۴، ۱۸:۰۸ - دچار
    :)
نویسندگان
پنجشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۲۵ ق.ظ

من و پدرم ... (شش)





من و پدرم با هم آنقدر خوبیم که

من شبیه او شده ام ، به قول ناظران "کپی برابر با اصل" .

+پدرم نگاهش درد دارد



  • مرد باران

نظرات  (۵)

  • ص کیوان نژادی
  • پدر آتشفشانی از درد است
    ولی همیشه خاموش
    فوران نمی کند مبادا ...
    پاسخ:
    پدرم را جنگ جوشان ... آه
    اینکه خیلی عالیه.
    اما بعد؛

    راستی عابد جان؛

    «آه» هم اسم خداست...
    پاسخ:
    و علیکم السلام
    پسر ها نشان از پدر دارند
    پاسخ:
    خدا کند بشود ...
    آه هم اسم شیطان نیست؟
    پاسخ:
    و علیکم السلام و رحمة الله نمیدانم اگر شما بگویید خوشحال می شوم بفهمم.
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی