اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
من دریا و تو
دریا
اتفاقی
نیافتاده است ، متلاطمی ، هی سنگ پرتاب میکنی متلاطمم کنی ، میشود؟
- ۰ نظر
- ۳۰ خرداد ۹۱ ، ۱۶:۰۳
اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
من دریا و تو
دریا
اتفاقی
نیافتاده است ، متلاطمی ، هی سنگ پرتاب میکنی متلاطمم کنی ، میشود؟
اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
من ایستاده و
تو ایستاده
تو ایستاده ای
کسی بیاید بروی، من ایستاده ام تا تو بنشینی بمانی.
امروز هم مثل روزهای قبل اما ...
ابرها در آسمان
مثل روز های قبل اما ...
قلب آسمان کمی
فشرده است
کمی شبیه پرنده
ای در قفس اما...
آسمان دلش گرفته بود
آرام ، چه بی
صدا فرشته بود
مثل بال های یک
پیله
آسمان دلش
برایت گرفته بود
اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
تو بحال من بخند ، من هم با خندیدنت میخندم
تا بلکه بیشتر بخندی ، ببینم خوشحال میشوی.
اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
من ، تو ، رودخانه ی بی رحم
تو از بی رحمی رود خانه بگو ، من خودم را برای رسیدن به رودخانه میزنم
ببینم رحمت آنقدر هست که برای دیدنم تا دریا راهی شوی.
آخر آن همه حسین حسین گفتنت کار دستت داد ، دیدی تشنه ماندی آخر؟
مادرت را صدا کردی لحظه ی آخر تو را ببیند ، و لحظه ی اول او بر سر بالینت حاضر شود
آخر آن همه حسین حسین گفتنت کار دستت داد ، دیدی از خون سر ریز شدی؟
مادرت را صدا کردی برایت آب بیاورد ، آب آورد ولی تو طاقت نیاوردی بمانی و آب بنوشی
آخر
آن همه حسین حسین گفتنت کار دستت داد ، دیدی چشمانت ... آه
اصلا بیا رو در روی هم بایستیم
من از خواب پریده ام و تو از خواب پریده ای
تو باز سردرگمی از انتخاب در خواب ، من باز خواب تو را دیدم.
من روی تخت ، زبانم لال ، تو روی صندلی ، مضطرب نگران ، از ته دلم صدایت میکنم ، سریع رویت را به سمت من برمی گردانی انگار شنیده ای فریاد دلم را ...