مرد باران

با تمام خستگی ام هنوز چشم هایم باز بود
بسته
گاهی
و باز ، باز
صداهایی که رد میشدند
انگار،
صدای پاهایی
که آشنا به نظر میرسد
نزدیک میشود
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
بسته
دستی روی پیشانی ام
کشیده میشود
چشم هایم باز
میخندم
نزدیک تر میشود
دستش را در موهایم فرو میکند و به انتهای سرم میبرد
دستش را،
سرم رابلند میکند،
چشم هایم بسته
نمیدانم چقدر
ولی میگذر مدتی،
گونه ام خیس میشود
چشمانم باز
میگوید چقدر زود پیر شده ای
از نو میخندم،
سرم را آرام روی تخت میگذارد،
چشم هایم بسته،
صدای پاهایی آشنا که دور میشود ،
چشم هایم
بسته
گاهی
و باز ، باز
صدای
بوقی ممتد بگوش میرسد
و حجم انسان هایی که به طرفم
هجوم میآورند
چشم هایم
بسته و گاهی ...

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۳۰ دی ۰۰، ۰۲:۴۸ - دچار
    دارد
  • ۵ مهر ۹۴، ۱۲:۱۶ - دچار
    :|
  • ۳۱ شهریور ۹۴، ۱۳:۵۰ - پریسا میرنظامی
    قشنگ بود
  • ۲۳ تیر ۹۴، ۰۹:۱۳ - مرد باران
    :))
  • ۱۵ تیر ۹۴، ۱۸:۰۸ - دچار
    :)
نویسندگان

ولی خدا روشکر زنده­ام

به بقیه لبخند می­زنم

مباد از نگاهم

بخوانند

نبودنت را

مباد

ببینند

... را

به بقیه لبخند می­زنم

مباد از نگاهم

بخوانند

نبودنت را

مباد

ببینند

عریانی حرف­های نگفته­مان را

مباد ببینند

هرم آتشی را که در چشمانم افروختی، می­سوزد و چکه میکند ...

لبخند می­زنم و از لطافت هوا حرف می­زنم

دستانم را به هم گره می­کنند

دستانم را به هم گره می­کنم

تا مباد لرزش دستانم را ببینند

مباد گرمای دستان هرگز نگرفته­ات به باد لبخند بزند.

بگذریم.

 

 

(حیرتی)

نظرات  (۱)

سلام
انصافا زیبا بود
زیبا
پاسخ:
سلام
ما ارادت داریم
شاید زیبایی در نگاه تو زیبا باشد عزیز
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی